آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آرتین صفری

خبرای تازه

سلام سلام صد تا سلام- حال گل پسر ما چطوره؟ مامانی اومدم با کلی خبرای تازه- 16 ام نوبت دکتر داشتم-قبلش رفتم سونوگرافی 8 ماهگیت خدا رو شکر دکتر گفت پسری همه چیش خوب و سالمه- وزنتم گفت 1700-فقط اینکه دکتر گفت پسرت با پاس یعنی اینکه سرت بالا و پاهات پایینه-من میگفتم خدایا چرا بالای شکم اینقده سفت میشه نگو شیطون بلای من سرش بالاس-بعد از سونو هم رفتم پیش دکتر خودم که اونم معاینه ام کرد و گفت همه چیز طبیعی و نرماله. پریروز دم ظهر نشسته بودم پای تلویزیون که یه دفعه تلفن زنگ خورد گوشی رو که برداشتم دیدم از طرف فروشگاه تخت و کمد کودک و نوجوانه و میگه که تخت و کمدتون آماده اس و قراره بعداز ظهر واستون بفرستیم-آقا منو بگی ذوق مرگگگگگگگگگگگ...
23 مرداد 1392

قصه تو

چقدر زیباست که تو هستی و من حس میکنم دستهای کوچکت را عمری در سرزمین هیاهو، دنبال یک قرار بودم اما اینجا در درون خود آن را یافته ام دیگر مهم نیست اگر دنیا دریغ کند تمام دنیا را، که من تو را دارم. پائیز و برگهایش را به مسلخ می برم  قصه تو را در گوش بهار خواهم خواند با صدای بلند برای همه ی آیندگان
19 مرداد 1392

پایان 7 ماهگی و حال و روز مامانی

سلام پسر قشنگم-الهی مامان فدات بشه الهی قربون اون چرخیدنات بشم مامانی. نمیدونی چقده ذوق می کنم وقتی میچرخی و بهم مشت و لگد میزنی تازه اون موقع که مامان به شکمش ضربه می زنه و تو در جوابم تکون میخوری که دیگه آخرشههههههه- قند عسلم ببخشید که این مدت زیاد  واست  ننوشتم-آخه تو که حال مامانی رو بهتر می دونی-از وقتی که رفتیم توی 3 ماهه سوم  مامان زیاد روبه راه نیست-از یه طرف کم خونیم-ضعف کردنام- از طرف دیگه شب بیداریم تا دم صبح-نفس تنگیام-همه و همه باعث شده که حوصله هیچی رو نداشته باشم البته بجز تو عزیزم. شنبه گذشته با خاله افسانه رفتیم واست تخت و کمد سفارش دادیم و قرار شد که تا 25مرداد بهمون تحویلش بدن -ایشالا وقتی...
9 مرداد 1392

زمان بارداری و پس از آن چه باید کرد

بارداری مرحله دشواری از زندگی است که بیشتر خانم‌ها در طول زندگی خود آن را تجربه می‌کنند. دورانی که علاوه بر مشکلات درونی، ظاهر فرد را نیز دستخوش تغییرات اساسی می‌کند. چاقی و اضافه‌وزن، لک و ترک‌های پوستی از جمله این تغییرات هستند که پس از زایمان هم به عنوان یادگاری از دوران بارداری برجای می‌مانند؛ یادگارهایی که برای خانم‌ها خوشایند نیستند و تلاش می‌کنند از شرشان خلاص شده و سلامت از دست رفته‌شان را دوباره به دست آورند.  حال این پرسش‌ها مطرح است که تا چه حد می‌توان به وزن ایده‌آل پس از زایمان برگشت؟ آیا لک‌ها و ترک‌های پوستی قابل درمانند؟ مراقبت‌های دوران بارداری...
28 تير 1392

من...مادرم...

من کودکی در راه  دارم... یک پسر بچه... شش هفت ماه است که با هم زندگی میکنیم او با من و من با او .او از وجود من تغذیه میکند و من از وجود او جان میگیرم ...به خاطرش میمیرم. گاهی  خسته از روزمرگی زندگی آرام نوازشش میکنم و آهسته با وسایلی که برایش خریده ایم نجوا میکنم و این خستگیم را در میکند. این روزها حال خوشی ندارم آزمایشها نشان از سلامتی کامل تو دارد. خدا را شکر اما ظاهرا خودم  کمی دچار کم خونی شده ام . دلیل  این ضعفهای اخیرم را فهمیدم این نفس تنگی ها ... اما همه ی وجودم فدای یک بار نفس کشیدنت من...مادرم...دیوانه ی این ورجه وورجه کردنت و ضربه زدنهایت که گاهی نفسم را بند می آورد اما  من را عاشق تر میکند هر وق...
20 تير 1392

دلم برات تنگ شده جونم

سلام پسر قشنگم-عشق و زندگی مامانی آخ که نمیدونی مامان  چقدر دلش واست تنگه دیگه داشتم کلافه میشدم از ندیدن روی ماهت-واسه همین به بابایی گفتم من نمیدونم باید منو ببری سونو تا قند عسلمو ببینم بابایی هم میگفت خو عزیز من صبر کن25 ام که نوبت دکتر داری دکتر خودت سونوت کنه- منم میگفتم نههههههههه -من دلم واسه شاهزاده ام تنگولیده-خلاصه از من اصرار و از بابایی انکار تا بالاخره قبول کرد............ با هم رفتیم سونوگرافی-بابا حسینم دوربینو با خودش آورد تا از مانتیتوری که روبه روی مامان گذاشته بودن فیلمو عکس بگیره وقتی آقای دکتر اومد بابایی بهش گفت اقای دکتر میتونید سی دی سونو رو بهمون بدید؟دکترم گفت-بله چرا نمیشه-منو بابا خیلی خوشح...
16 تير 1392

یک دل سیر نگاه کردنت

بزرگترین آرزوی من است نگاه کردن به تو ‌‌ یک دل سیر نگاه کردنت از به دنیا آمدنت تا بزرگ شدنت آری میخواهم یک عمر تو را نظاره گر باشم میخواهم آزاد شوم از هر چه وابستگی ست فارغ از زمان / رها از ثانیه/ از تیک تاک همه ی ساعت ها... بی خیال سحر و سپیده و طلوع و غروب ... فقط میخواهم تو را ببینم ... به تو نگاه  کنم......
6 تير 1392

تا آمدنت دنیا را نمیخواهم

روزها به طور طبیعی در تابستان بلند است و برای آدم منتظر روزها بلندتر می شود. اینروزها گاهی از رسیدن شب ناامید میشوم . میدانی من گذر زمان را شب به شب چک میکنم تا برسم به لحظه دیدار. شب هم که میرسد. شب می آید و سکوت و تنهایی من و تو بابایی هم شاکی شده است و از دست زمزمه هایم در شعاع 30 متری سر بر بالین میگذارد. خودم هم آنقدر که دوستت دارم، نگران خودم شده ام. تا آمدنت دنیا رو نمیخواهم منتظر بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی مان هستم وقتی در این سوز گرما  همه چیز یخ زده است. ...
4 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد