آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آرتین صفری

تا آمدنت دنیا را نمیخواهم

1392/4/4 13:26
361 بازدید
اشتراک گذاری

روزها به طور طبیعی در تابستان بلند است و برای آدم منتظر روزها بلندتر می شود.

اینروزها گاهی از رسیدن شب ناامید میشوم . میدانی من گذر زمان را شب به شب چک میکنم تا برسم به لحظه دیدار.

شب هم که میرسد. شب می آید و سکوت و تنهایی من و تو

بابایی هم شاکی شده است و از دست زمزمه هایم در شعاع 30 متری سر بر بالین میگذارد.

خودم هم آنقدر که دوستت دارم، نگران خودم شده ام.

تا آمدنت دنیا رو نمیخواهم

منتظر بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی مان هستم وقتی در این سوز گرما  همه چیز یخ زده است.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (20)

سوگل
4 تیر 92 14:34
واقعاً سخته ...
ایشالا به سلامتی بگذره


همچنین برای خودت سوگل جون
مامان ملينا
4 تیر 92 15:28
29تير سزارين
مامان ملينا
4 تیر 92 15:29
خصوصي توچك كن لطفا
مهدیه
4 تیر 92 15:30
سلام
امیدوارم نی نی کوچولو به سلامت به دنیا بیاد
خوشحال میشم به وبلاگ جدیدمون سری بزنین!
www.madari.niniweblog.com


حتمن عزیزم
عاطفه
4 تیر 92 22:27
آزاده جون عزیزم انشاالله که زودی میگذره ،سرتو گرم کنی بهتره کاشکی فقط دوستای دنیای مجازی نبودیم .....


آره، کاشکی. شما اهل کدوم شهرید؟
مرضیه
4 تیر 92 23:38
سلام خانمی.کوچولوت خوبه؟ ستاره سهیل شدی.برام دعا کن این ماه نتیجه بگیرم.


حتما دعا میکنم. ایشالا جواب میگیری
نگاری
5 تیر 92 1:07
سلام عزیزم
معلوم نشد نی نی گولو کی به دنیا می یاد؟؟؟
راستی ادرین تو جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده بهش رای میدی؟؟؟
کدش 117 می شه به شماره 20008080200 اس ام اس اش کنی؟


چرا که نه نگار جون
نگاری
5 تیر 92 1:30
راستی یه روز واسه همین روزهای انتظارم دلت تنگ می شه
این شیرین ترین انتظار دنیاست


اره میدونم-ولی وقتی تکون میخوره منو به مرز جنون و خوشحالی میرسونه
رها
5 تیر 92 7:47
سلام عزيزم
خيلي خوشگل نوشتيد
ايشالله ني ني جونم صحيح و سالم بدنيا مياد


ممنون خانمی
مامی شایان(زهرا)
5 تیر 92 9:56
این دوران خییییییییلییییییی دورانه شیرینیه.قدرشو بدون گلم.تا چشم بزاری رو هم میبینی اخراشی.انشالله زودی نی نی سالم میاد بغلت


آره بخدا گفتی-اصلن نفهمیدم کی شد26 هفته ام
مامان نيما
5 تیر 92 11:04
سلام من متوجه اشتباه شما شدم مامان ملينا از من خواسته بود كه چون اينترنتشون قطعه من برم به جاي اون براي يكي از دوستان كامنت بذارم با هم دوستيم همشهريم براي همين شد منم اسم مامان ملينا ثبت شده بود فراموش كردم باكش كنم ...خواهش مي كنم خانوم نزن اين اين حرفوتائيد نكن لطفا چون هم براي مامان ملينا بد ميشه هم به خاطر من اون هم با من بارداره از يك سايت بچه وبارداري سوال داشت گفت من برم كامنت بذارم چون اون ثبت نام كرده بود و از اين حساب كه همشهريم بهم اعتماد كرد مشخصات من رو درست مي كنيد لطفا
مامان نيما
5 تیر 92 11:21
سلام ازاده جون من نميدونم چي شدهاين كامنتا از طرف كيه/من شهريور زايمان دارم 29 تير!!!!


نمیدونم والله
سودابه
5 تیر 92 12:50
وای گفتی مگه این روزا میگذره؟؟!!!



به سختی داره میگذره-سودابه وقتی تکون میخوره میخام از خوشحالی خودمو بکشم
جیگیلی مامان بابا(مامان کوچولو)
5 تیر 92 12:54
سلام آزاده جون
وایی کاملن میدرکمت عزیزم
حالا باز تو بیتش راز نصف راهو رفتی
من چی بگم ؟؟؟
ایشالا این روزا هم به خوبی و خوشی بگذره و نی نی هامون بیان تو بغلمون




انشالاااااااااااا-به قول دوستان یه روزی میرسه که دلمون واسه این روزا تنگ میشه
نیلوفر
5 تیر 92 13:54
آزاده جون چرا خودتو با بافتنی و این جور چیزا سرگرم نمیکنی. اونوقت روز زودتر تموم میشه ها. اینقدر هم خسته نمیشی


نیلوفر جون آخه قربونت برم بافتنی به درد اهواز نمیخوره که هواش جهنمه-سرکارمم که نمیتونم برم سنگین شدم
مامان ساتیار
5 تیر 92 15:39
سلام، وقت بخیر.امیدوارم که حالتون خوب باشه. ساتیار در جشنواره ی تابستانی نی نی وبلاگ شرکت کرده...خوشحالمون می کنید اگه بهش رای بدین و با یک پیامک، عدد 103(صد و سه) را به شماره ی 20008080200 (دوهزار هشتاد هشتاد دویست) ارسال کنید. از لطف شما ممنونیم – شاد و سلامت باشید. http://satyarjun.niniweblog.com
سودابه
5 تیر 92 16:50
منم همینطور خیلی بهم حال میده وقتی ورجه وورجه میکنه..راستی پست جدید آب نبات رو خوندی؟


آره-کلی اشک ریختم-دلم گرفت
مامی شایان(زهرا)
5 تیر 92 18:13
مامان ازاده جون اهوازی؟همشهری در اومدیم


واقعن؟چقدر خوب-خیلی خوشحال شدم زهرا جون
زهرامامانه ایلیا جون
6 تیر 92 4:32
نی نی جونی زودی بیا پیش مامانی بزار دنیا براش شیرین شه


چشم خاله جونی-سر موقع میام پیش مامانم
یاسمن
6 تیر 92 15:04
ای جان چه خوب تونستی حالتو توصیف کنی واقعا لحظه ها نمیگذره امیدوارم هر دو و تمام مادرای چشم انتظار روزو شبا براشون زود بگذره تا فرشته هاشونو بغل کنن من که از وقتی اتاقشو چیدم بیشتر بیتاب شدم با اقایی میایم توی اتاقش و کلی نازش میدیم وای که چقدر منتظرم




اره عزیزم منم حستو درک میکنم-یه روزم دلمون واسه این روزا تنگ میشه-انشالا منم ماه دیگه قراره اتاقشو بچینم


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد