آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

آرتین صفری

اولین باران زندگی آرتین

 پائیز فصل خرما لوست فصل گس تنهائی  فصل برگهای زرد در پیاده روهای خیس شاید فصل هزار بهانه دیوانگی پائیز من عطر تولد دارد یک تولد و یک زندگی بارش اولین باران پاییزی لذت زندگی با آرتین را دوچندان کرد یک خواب آرام در کنار صدای باران پاییزی که از پنجره به گوش میرسید   ...
11 آبان 1392

یک ماه گذشت

جشم بر هم گذاشتیم یک ماه گذشت. این تاخیر چند روزه برای این بود که آرتین یه کمی بیقراری کرد و برای اینکه مامانی راحت تر باشه هر دو رفتن خونه مامان بزرگ و الان برگشتن خونه پیش بابایی و نی نی هم خوابیده. دیگه یه کمی هم زمان کم می آوریم و به هر حال مشغولیات بچه ، فرصت نوشتن را از آدم میگیره. فردا صبح ساعت 9 و 10 دقیقه ، یک ماه می شود که آرتین معنای جدیدی از زندگی را برای ما معنی کرده است. اما خیلی خوب است که عاشقی کنی در کنار کسی که تمام دلواپسی هایت هست. گاهی وقتها آنقدر حرصمان میگیرد که میخواهیم آرتین را بخوریم. آخرین عکس آرتین . ساعت 12 شب دوشنبه 6 آبان 92 ...
7 آبان 1392

آواز بارانی

می دانی من با همه ی شیطنت هایت وقتی که بغض میکنی  وقتی که میخندی وقتی که شیر میخوری وقتی که خوابی من همیشه با ساز غزل هایت آواز بارانی میخوانم  روز بیست و دوم روز بیست و سوم روز بیست و سوم   ...
1 آبان 1392

روزای پر مشغله

این چند روز که خونه خاله افسانه هستم حسابی سرم شلوغه. کلی شیر میخورم . کلی هم میخوابم و جیش میکنم و .... با یکتا و مهتا بازی میکنم. یه کمی هم هنوز نافم عفونت داره که مامانی یه چیزایی به اون هر روز میزنه تا خوب بشم. فردا هم قراره با بابا و مامان بریم دکتر تا منو چک کنه. امروز هم برای اولین بار رفتم خونه عمو محمد و امین و آرزو رو تو خونشون دیدم بعدش خواستیم بریم خونه عمو عیسی که اونا رفته بودن خونه عمه لیلا و ما هم رفتیم اونجا. وقتی میریم جایی من نمیدونم چرا اینقدر منو اذیت میکنن. همش منو قلقلک میدن تا بیدار شم و منو با چشم ببینن ! نمیدونم مگه نمیشه منو خوابیده ببینن ؟!! آخه من گناه دارم اینقدر منو اذیت نکنین. از جمعه هم میایم خونه خود...
30 مهر 1392

روز اولی که اومدم خونه

امروز اولین روزه که با آرتین تو خونه خودمون بودیم . یه کم سخت بود . از بابا که نمیشه انتظار داشت مثلا نهار درست کنه ولی فکر میکنم تجربه جالبیه. تا امروز مادرم و آجی هام کمکم میکردن ولی از امروز خودمونو آماده کردیم تا به تنهایی بار زندگی جدید رو به دوش بکشیم. همه سختی ها و مشکلات با یک لبخند آرتین به فراموشی سپرده می شود. آرتین بعد از حموم دیروز تو خونه خاله افسانه آخرین عکس آرتین بعد از بازی استقلال و نفت تهران که 1-1 شد ( بابایی دلخوره) ...
27 مهر 1392

قدم فرمایی آرتین خان

سرانجام آرتین خان بعد از هفده روز، منزل رو به مقدم خودش روشن فرمود و بابایی دیگه هر موقع برگرده چشماش به جمال آرتین و مامانی روشن میشه و خستگی از تنش در میره. یه جورایی خسته میشد که هر روز باید برای دیدن عزیزانش این طرف و اون طرف بره ولی جا داره از مامان بزرگش و خاله هاش و باجناق عزیزم صمیمانه تشکر کنم. امیدوارم بتوانم لطفشون را جبران کنم. از فردا هم دیگه مامان آرتین وبلاگ رو آپدیت میکنه. خلاصه کمی و کسری بود خودتون ببخشید. امضا: بابای آرتین
27 مهر 1392

آزمایش تیروئید و شنوایی سنجی در روز چهارم

روز چهارم بابایی اومد دنبالمون تا به همراه خاله زهره بریم مرکز بهداشت شرق اهواز واسه آزمایش تیروئید و تست شنوایی. لازمه بدونید که حالا حتما همه نیاز نیست بیان مرکز شرق که پشت مصلی هست اونایی که به مرکز غرب تو کیان آباد نزدیکترن میتونن برن اونجا خلاصه واسه اینکه آزمایش تیروئید بگیرن باید 4 قطره خون از کف پای بچه بگیرن و مامانی چون طاقت نداشت بابایی منو برد واسه خون گرفتن. منم مثل یک شیر خوابیده اصلا بیدار هم نشدم آزمایشم رو دادم که مامانی کلی ذوق کرد. راستی دیروز بابای یک 4 قلو اومده بود و یکیشون رو آورده بود برای آزمایش. یکی از خانومهای آزمایشگاه گفت این سومیشونه و هر روز یکیشون رو میاره. فکرشو کنید چقدر باحالن این چهارقلو ایشالا...
24 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد