آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آرتین صفری

من...مادرم...

1392/4/20 19:04
448 بازدید
اشتراک گذاری

من کودکی در راه  دارم... یک پسر بچه... شش هفت ماه است که با هم زندگی میکنیم او با من و من با او .او از وجود من تغذیه میکند و من از وجود او جان میگیرم ...به خاطرش میمیرم. گاهی  خسته از روزمرگی زندگی آرام نوازشش میکنم و آهسته با وسایلی که برایش خریده ایم نجوا میکنم و این خستگیم را در میکند.

این روزها حال خوشی ندارم آزمایشها نشان از سلامتی کامل تو دارد. خدا را شکر اما ظاهرا خودم  کمی دچار کم خونی شده ام . دلیل  این ضعفهای اخیرم را فهمیدم این نفس تنگی ها ... اما همه ی وجودم فدای یک بار نفس کشیدنت

من...مادرم...دیوانه ی این ورجه وورجه کردنت و ضربه زدنهایت که گاهی نفسم را بند می آورد اما  من را عاشق تر میکند

هر وقت هم که خودم حال خوشی ندارم میروم توی اطاقت .  کنار گهواره ات...همان جا که اتاق آرامش من شده  است...لباست را بقل میکنم و آرام میشوم...

مادری حسی است که حتی خودم هم نمیتوانم توصیفش کنم...عجیب است...عجیب... 

من تو را در راه دارم...

تو را که به دنیا بیاورم ... روی پاهایم تو را میخوابانم ...پنهانت میکنم از هر چه چشم زخم است ....تو را میخواهم برای آرامش...آرامش...آرامش....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (26)

سحر
21 تیر 92 0:59
عزیزم نگران نباش ایشالا این زمان کوتاه هم خیلی زود می گذره و پسر نازت رو در آغوش می گیری و آرامشت تکمیل میشه...



ایشالا سحر جون

رها
22 تیر 92 8:47
سلام مامان خانومي
چيزي نمونده ديگه
ايشالا جوجو خوشگلم صحيح و سالم بدنيا مياد
كم خوني ات هم ايشالا برطرف ميشه


ممنون رها جونم-ایشالا خودتم بزودی نی نی بیاد تو دلت
نیلوفر
22 تیر 92 14:05
چقددددددددددررررررر قشنگ نوشتی آزاده

خیلی لذت بردم. خیلی.

خدا خودش نگهدار این خانواده و این احساس زیبا باشه


ممنون نیلو جان-تو رو خدا واسمون دعا کن عزیزم
سودابه
22 تیر 92 17:02
آزاده شرایطت چطوره؟؟؟نرمالی؟؟؟ ایشالا خوب باشی ..فکر کن به اینکه تا 70 روز دیگه فسقلی هامون تو بغلمونن........


ای بد نیستم-فقط کم خون شدم-اره بخدا-کاش زودی بگذره
مامانٍ توت فرنگی
23 تیر 92 11:26
خیلی قشنگ و با احساس نوشتی

البته امیدوارم بچه آرومی باشه و آرامش
واقعی را درک کنی



مرسی گلم-انشالاااااااا
اب نبات
23 تیر 92 14:57
سلام عزیزکم خیلی خیلی زیبا نوشتی پر از احساس ..ارتین عزیز باید خیلی خوشحال باشیکه مامانی به این مهربونی داریگلم از ته ته ته دلم برایت ارزوی سلامتی می کنم مخصوصا برای پسملی ناز ان شالله همیشه سالم و تندرست باشید




مرسییییییییییی عزیز دلم-منم از ته دلم بهترین ها رو واست ارزو میکنم


الهه
23 تیر 92 15:06
شمام راه زیادی برای روز وصال ندارید تا چشم به هم بزنی تو بغلته


اره انشالا
سولماز
23 تیر 92 16:15
سلام مامانی چه وب قشنگی دارید
به ما هم سر بزنید لطفا
اگر دوست داشتید همدیگر را لینک کنیم


حتمن عزیزم
سودابه
24 تیر 92 10:56
چرا عزیزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دل و قلوه کبابی بخور..از این ماه هم سعی کن خک شیر با عرق کاسنی بخوری تا نینی زردی نگیره عشقم..خیلی مواظب خودت باش..


اره سودابه جون باید دل و قلوه بخورم-عرق کاسنی هم شروع کردم به خوردن-قربونت عزیزم-تو هم همینطور
مامان آیهان کوچولو
24 تیر 92 11:33
ایشاالله آرتین جون صحیحو سالم زمینی میشه و مامان و باباشو شاد میکنه.


ممنون فریده جون-ایشالا-آیهان خاله چطوره؟
یاسمن
24 تیر 92 12:44
ای جان خوش به حال نی نیت که ای نقد با احساس براش مینویسی من اصلا نمیتونم تمام احساسمو براش بیان کنم.فرشته من یه ماه زودتر به دنیا میاد ایشالا که دوستای خوبی واسه هم باشن


چرا یاسمن جون میتونی-همه مامانا با احساسن-انشالا
عاطفه
24 تیر 92 13:35
سلام گلم واقعا قشنگه روزهای پیش روت انشاالله به خوشی بگذره


انشالا-همچنین واسه خودت عاطفه جون
جیگیلی مامان بابا(مامان کوچولو)
24 تیر 92 15:53
سلام آزاده جون !!

چه متن قشنگیییییییییییییی

درک میکنم چی میگی!!

ایشالا به موقعش تموم میشه و نینی نازتو بغل میکنی



سلام گلم
ممنون عزیزم-انشالا همگی نی نی هامونو به موقع بغل کنیم
مهتاب
24 تیر 92 16:25
اخی چه حس نازی
کاش منم یه روزی این حس رو تجربه کنم.
برا نی نی کوچولوت دعا میکنم ایشالا سالم به دنیا بیاد



مرسی خانمی-انشالا عزیزم-ممنون
عاطفه
25 تیر 92 0:04
آزاده جون چرا وبلاگ مهسا مامان لیانا مسدود شده ؟؟؟الان دیگه لیانا خانوم دنیا اومده....نمیشه کاری واسش کرد ؟؟؟


عاطفه جون من اصلن مهسا مامان لیانا رو نمیشناسم عزیزم-یعنی جز لینک دوستام نیست
آیهان حقی
25 تیر 92 9:42
سلام ان شاالله به سلامتی

ما رو جز دوستانتون بدونید




سلام-ممنون-حتمن چرا که نه خوشحالم میشم
سودابه
25 تیر 92 15:33
خصوصی
مامان سولماز
26 تیر 92 16:18
سلام ماماني ،با اين تابستون گرم چه مي كني؟

عزيزم من فعلا دسترسي به كامپيوتر ندارم
واسه همين نمي تونم مرتبا عكس آپلود كنم ان شاالله عكسش را هم مي گذارم


میسازیم سولماز جان-باشه منتظرم
مرضیه
26 تیر 92 23:29
چشم روی هم بزاری انشالا توی بغلته آبجی


انشالا عزیزم
سولماز
28 تیر 92 13:45
سلام سلام عزيزم عكس هم بالاخره گذاشتم
مامان فرشته کوچولو
28 تیر 92 16:42
سلام دوستم الان اوضات چطوره؟ منم کم خونی دارم ولی کمه من که حسابی حالم بده ینی واقعا خیلی سخت بهم میگذره فقط روز شماری میکنم که زودتر بگذره گرمی هوا هم که از همه بدتره خدا خودش توان بده مواظب خودت و نی نی جونی باش


سلام گلم-خدا رو شکر-فعلن دارم دارو مصرف میکنم تا 2 هفته دیگه دوباره ازمایش بدم-انشالا میگذره-گرمی هوا هم که نگو جهنمه-ممنون عزیزم تو هم همینطور
سولماز
28 تیر 92 17:23
ببخشید شرمنده مامانی
خودتون گفتید عکس بگذار
تو را خدا من را ببخش.خیلی ناراحت شدم


شوخی کردم عزیزم
نگاری
30 تیر 92 17:29
چقدر قشنگ نوشته بودی لذت بردم


ممنون نگار جون
یه دختر
30 تیر 92 18:33
لطفا به منم سر بزنید
سیب سرخ کوچولو
7 مرداد 92 5:01
به جرات میتونم بگم زیباترین پست وبلاگت بود آزاده جون.هرچند همه ی نوشته هات رو دوست دارم اما این یکی یه طعم دیگه داره.وای دیگه هیچی نمونده.سه چهارم راه رو اومدی.خانمی اگه قرص آهن میخوری مثلا فورس سولفات به جای یکی دو تا بخور.خودمم کم خونم.سر درد.حالت تهوع.بیحالی و خستگی.عصبانییت.نفس نفس زدن همشون علایم کم خونیه.هیچ جای نگرانی نیست.با خوردن چیزهای خون ساز خودتو تقوییت کن اما جگر رو پیشنهاد نمیکنم چون سنگینه و اذییتت میکنه.این ماه ممکنه زیاد ترش کنی.بخاطر اینکه کوچولو داره مو در میاره.وای یادش بخیر خیلی.دلم برا اون روزا تنگ شد.طبیعی زایمان کنی ها دخترهمون بیمارستان که من رفتم.خواستی شمارم رو بهت میدم تا هر سوالی داشتی ازم بپرسی.


تو عزیز دلمی الیسا جونم-خیلی خوبی
باشه عزیزم -هر چی خواست خداس-دکتر گفت37 هفته مشخص میشه که میتونم یا نه
زهره
14 مرداد 92 0:21

وب قشنگی دارید وبا احساس امیدوارم نی نی به موقع وسالم دنیا بیاد



ممنون زهره جان







niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد