آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آرتین صفری

دعا کنید واسه سلامتی دوقلوها و مامانشون

ما یه دوستای خانوادگی عزیزی داریم که یه دوقلوی کوچولوی دوست داشتنی رو هم تو راه دارن که یه مشکل کوچولویی براشون پیش اومده . اسم وبلاگشون خوشکل های مامانی و بابایی هست و آدرسش هم  http://joula.niniweblog.com هست از همه دوستان و نی نی های عزیز تقاضا داریم این عزیزان رو از دعای خیرشون محروم نکنن.  ...
21 مهر 1392

درگیر عاشقی با فرزندم هستم

 این روزها تمام کار من این است: دستهای آرتین را گرفتن و یک دل سیر نگاه نگاه کردن به دستهایش انگشتانش ، پاهای کوچکش و لبخندهای گاه و بیگاهش این روزها کارم شده بوییدن گردن کودکانه آرتین و بوسیدن او این روزها با پسرم نجوا میکنم و با او بازی میکنم و آرام در گوشش میگویم که خدا تو را به ما داده تا بیشتر از همیشه ، روزی هزاران بار و بیشتر از تمام برگهای پاییزی سپاسگزارش باشیم این روزها درگیر عاشقی با فرزندم هستم
18 مهر 1392

دومین روز آرتین

دومین روز رو آرتین در حالی سپری کرد که از ساعت 10 صبح درگیر ترخیصش از بیمارستان بودیم و سرانجام ساعت 1 ظهر از بیمارستان بیرون رفتیم . الحمدالله همه چیز خوبه و فقط تنها مشکل شیر  و به دهان گرفتن آرتین است که به گفته دکتر تا چند روز اول طبیعی است که اون هم لحظه به لحظه اوضاع بهتر میشد. اینم آخرین عکسهای آرتین خان که به باباش قول داده یه روزی رئیس جمهور ایران بشه. ...
13 مهر 1392

لطف خدای مهربان و دعای خیر شما

و تا روز دیدار فقط ساعاتی مانده است. (یکشنبه صبح ) در طی این 9 ماه با هم بودیم با هم شعر گفتیم با هم خندیدیم با هم نگران شدیم و با هم آسوده شدیم . از تک تک شما دوستان سپاسگزارم . ما هر آنچه که نیاز بود را انجام دادیم دیگر میماند لطف خدای مهربان و دعای خیر شما. برای سلامتی مادر و فرزند، محتاج دعای خیر شما هستیم. بعد از زایمان هم سعی میکنیم از زبان من ولی از طریق بابای آرتین آخرین وضعیت و عکسهای آرتین را خدمت شما تقدیم بنماییم.
6 مهر 1392

زلزله

امروز حوالی ساعت 12و نیم ظهر به جای اینکه تکون بخورم آنچنان مادرم رو تکون دادم که مامان و بابام ترسیده بودند. این فقط یک زلزله 4 ریشتری بود که تو شکم مامانی راه انداختم. من با این حرکت میخواستم بگم مامان و بابا آماده باشید من دارم5 روز دیگه میام   ...
3 مهر 1392

11 روز بیشتر نمانده

بــوی پــاییـز میـــ ــدهد تابستانِ این روزهــا ؛ گویـا که شـــ ــ ــهریـــور عــــاشــق شده است! و من در این عاشقی سخت شیفته ام 11 روز بیشتر نمانده تا شروع یک فصلی نوین اینروزها از همیشه عاشقترم احساس نیاز میکنم بیشتر از همیشه حضور همسرم را چقدر دیر میگذرد این روزها کسی بیاید حرکت زمان را تند کند ...
27 شهريور 1392

حرفهای آرتین

روزهای بزرگی در پیش است. بنابر این باید غذای بیشتری به من برسد. همه اعضاء بدنم، ریه ها، اعضاء جنسی و به خصوص مغزم تقریبا کامل شده اند. دارم خودم را زیبا می کنم. چین ها و قرمزی پوستم کمتر شده اند. هنوز هم دارم وزن می گیرم تا به کلی چین های پوستم را از بین ببرم بنابراین غذاهای انرژی زا، آهن دار و میوه، نیاز دارم. وزن من موقع تولد حدود 2/5 تا 3/5 کیلوگرم خواهد بود. مادر جان، مراقب باش، من به زودی خواهم آمد.
23 شهريور 1392

فقط 20 روز دیگه

سلام پسرک شیطون مامان الهی مامان به فدات که ماشالا با اینکه بزرگ تر شدی ولی باز تو دل مامان مدام در حال حرکتی-گاهی اوقات میگم خدایا نکنه انقد تکون میخوره میخاد به دنیا بیاد؟ پسرم این چند روز مامان حالش زیاد خوب نیست-سرماخوردم از نوع تیم ملی رفتم دکتر عمومی بهم دارو داد ولی ترسیدم بخورم-گفتم نکنه یه وقت واسه پسرم بد باشه در نتیجه دیشب ساعت11شب با باباحسین رفتیم مطب دکترم-خانم دکتر این چند روز رفته بود مسافرت و حالا که اومده بود سرش فوق العاده شلوغ بود-بخاطر همین ساعت11 شب بهم نوبت داد. اول از همه اینکه مامان 1کیلو وزن کم کرده بود- دکتر دعوام کرد-بهش گفتم خوب مریض بودمو هیچی نتونستم بخورم -اونم تقریبن قانع شد-ولی بقیه چیزا خد...
18 شهريور 1392

یادداشت بابایی

هر چه میخواستم درباره تو بنویسم درباره خودم میشد اصلا نمیشد داری قدم به زندگی ما میگذاری و آنوقت میشوی تمام زندگی اصلا همین حالا هم شده ای اگر هم تا کنون چیزی نگفتم ترسیدم راضی نباشی حرفهای مردانه یک پدر و یک پسر را بخوانند حرفی ، حدیثی چیزی که شاید باید بین ما  دوتا باشد. تا دیروز یک همسر بودم یا یک داماد یک کارمند ، یکی از کسانی که هر روز کوچه های اهواز را گز میکند اما حالا من پدر هستم  واین از هر چیزی لذت بخش تر است. ...
11 شهريور 1392

مادر

مادر- خطهاي بارداري تو سجده گاه من است و مقدس . زيبائي مي دهند به تو آنگاه که مي فهمم درد کشيده اي برايم . 9ماه صبوري و بردباري کرده اي . و سالها درد و غم و اشک تنها براي من. مني به نام فرزند مادر ميبوســـــمت ...
9 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد