آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آرتین صفری

دردسر شیرین

جند روزی است که آرتین یاد گرفته با سعی فراوان غلت بخورد و بر روی شکم خود قرار بگیرد و سرش را بر روی دو دستش بگذارد و سیر دلش دستانش را بمکد. این حرکت را آنقدر دوست دارد و تکرار میکند که کلی وقت را از ما میگیرید . در نهایت هم خسته می شود و میخواهد برگردد. آنگاه است که به گریه می افتد و فیلش یاد هندوستان میکند. به هر حال وقتی لحظه لحظه تغییرات را در کودک حس میکنیم بیشتر به قدرت و عظمت خدا پی میبریم واین لحظات  شیرین زندگی را مدیون پروردگار هستیم . خدایا سپاس ...
21 بهمن 1392

4 ماه و 8 روز

سلام. چند روزی بود که نبودیم که چند تا دلیل داشت. اول اینکه امتحانات بابایی بود . دوم اینکه یه اتفاق بد برای دایی احمد افتاده بود که تا حدود زیادی به خیر گذشت و البته برای بهبودی کامل محتاج دعای همه هستیم. سوم هم اینکه یک اینترنت یک ماهه 128k گرفته بودیم که جون به لبمون کرد تا تموم شد. خلاصه اینکه 4 ماه و 8 روز از تولد آرتین گذشت. از همه دوستانی که ابراز محبت کردند کمال تشکر را داریم. سعی میکنیم زودتر  آپدیت کنیم.   ...
16 بهمن 1392

پسرم باز بخند

تمام حرف دلم این است: روی ایوان هراس من و پدرت با صدای خنده ی تو  سپیدار سر کوچه ی ما می رقصد. پسرم وقتی هستی همه چیز آبیست بیکران و زلال اما بیشتر از هفت روز است که که سرما اندکی از خنده هایت را کاسته و صدای سرفه هایت کوچه را یخ زده است دیشب تا صبح گریستی و ما تا صبح زنده نبودیم. اکنون که میخندی روی سجاده پنهان نمازم پر از عطر گل یاس شده پسرم باز بخند همیشه   ...
28 دی 1392

'شکمو

چنان با اشتها انگشتت را می خوری که چنین اشتهایی از جانب ما که پدر و مادرت هستم تا به این لحظه دیده نشده است. دکتر گفته هر چقدر میخواهد بخورد دریغ نکنید اما هر چقدر میخوری باز هم انگشتانت را طلب میکنی. میترسم انگشتانت را تمام کنی.     ...
14 دی 1392

اولین سرمای استخوان سوز

آرتین اولین سرمای استخوان سوز را در آخرین روزهای فصل پاییز احساس کرد. امروز همچنین مراسم سفره حضرت ابوالفضل (ع) تو خونه عمو محمد بود که آرتین هم افتخار حضور پیدا کرد. انشاالله که عمو و زنعمو به خواستشون برسند. واکنش آرتین به حمله ایرانی ها به فیس بوک لیونل مسی   ...
19 آذر 1392

2 ماه و هفت

الان 2 ماه و هفت روزه که آرتین در کنار ماست. دنیای عاشقانه مان  مدیون وجود کودکی است که تمامی لحظاتمان را غرق در عاشقی کرده است. لبخند های او ما را میخنداند و با اشک های کوچکش هم اشک میریزیم. هفته گذشته واکسنهای 2 ماهگی آرتین رو زدیم. تا شب آرتین اینقدر اذیت بود که حس و حال نوشتن را تا همین حالا از بین برد. الان هم من کمی سرما خورده ام و بابای آرتین هم بی نصیب نمانده است. امیدورام آرتین از این سرماخوردگی دور بماند. لحظات عاشقی آرتین با دقت اشیای اطراف را نگاه و شناسایی میکند ...
14 آذر 1392

افتادن حلقه

امروز ساعت 1 ظهر سه شنبه 5 آذر 92 دقیقا بعد از یک هفته حلقه ختنه آرتین افتاد و یه نفس راحت کشیدیم. ایشالا عصری هم میبریمش دکتر نشونش میدیم. حلقه ختنه آرتین آرتین ، لحظاتی بعد از افتادن حلقه ، میخندد ...
5 آذر 1392

ختنه

سه شنبه 28 آبان ساعت 7 بعد از ظهر آرتین به دستان دکتر ورمزیار و به شیوه حلقه ای ختنه شد. استرس سراسر وجود مامانی رو فرا گرفته بود. تیم همراه آرتین عبارت بودند از مامان و بابایی و عمو عیسی و مامان بزرگ مادری و خاله زهره. آرتین به هنگام زدن سوزن کمی گریه کرد ولی در هنگام عمل چون سر شده بود بی قراری نکرد. دعا کنید زودتر حلقه اش بیفتد. آرتین ابتدا به صلیب کشیده شد و آنگاه مسلمان شد پسرم در هنگام عمل کاملا سر بود و نمیدانست در پایین چه میگذرد استرس در چهره ی مامانی موج میزند و عمو عیسی هم از اعضای تیم همراه 1+4 مامانی وقت عمل دلش نیامد از نزدیک ببیند. بابایی و عمو عیسی در کنار آرتین بودند ...
29 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد