صبح زود ساعت شش و نیم بابا و مامان آزاده به دنبال سپیده هم عروس مامانی رفتند و از آنجا هم به بیمارستان آریا مراجعه کردیم. خانم دکتر با بیمه تکمیلی بابایی قرارداد نداشت و مجبور شدیم تمام هزینه را نقدا پرداخت کنیم. بعد از آن به طبقه 5 رفتیم و در سالن نشستیم تا اینکه اسم مامانی رو خوندند و اون با استرس وارد بخش زایمان شد و لباس مخصوص بیمارستان رو پوشید. مامانی مثل بچه شیطونهای مدرسه هر از چندگاهی با همان لباس به سالن می اومد تا اینکه خاله افسانه هم اومد بعد از اون دیگه مامانی آروم گرفت و بابایی هم خواب آلو رفت تا تو ماشینش بخوابه و انتظار رو در حالت خواب سپری کنه.|حوالی ساعت 8:45 مامانی رو بردن اطاق عمل و بیهوشی و .... دیگه کسی چیزی یادش ...