آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

آرتین صفری

یک شب در بیمارستان

1392/7/24 1:09
1,775 بازدید
اشتراک گذاری

صبح زود ساعت شش و نیم بابا و مامان آزاده به دنبال سپیده هم عروس مامانی رفتند و از آنجا هم به بیمارستان آریا مراجعه کردیم. خانم دکتر با بیمه تکمیلی بابایی قرارداد نداشت و مجبور شدیم تمام هزینه را نقدا پرداخت کنیم. بعد از آن به طبقه 5 رفتیم و در سالن نشستیم تا اینکه اسم مامانی رو خوندند و اون با استرس وارد بخش زایمان شد و لباس مخصوص بیمارستان رو پوشید. مامانی مثل بچه شیطونهای مدرسه هر از چندگاهی با همان لباس به سالن می اومد تا اینکه خاله افسانه هم اومد بعد از اون دیگه مامانی آروم گرفت و بابایی هم خواب آلو رفت تا تو ماشینش بخوابه و انتظار رو در حالت خواب سپری کنه.|حوالی ساعت 8:45  مامانی رو بردن اطاق عمل و بیهوشی و .... دیگه کسی چیزی یادش نمیاد تا اینکه خبر آوردن بچه زاس ساعت 9:10 متولد شده و هر دو سالم هستند و فقط باید ساعات ریکاوری را منتطر بمانیم ساعت 11 و نیم بود که مامان آزاده رو در حالی که روی تخت هنوز گیج بود از سالن رد کردند که بابایی دیدش و صدا کرد آزاااااااااااده . مامانی متوجه صدا شد ولی نتونست خوب عکس العمل نشون بده.

بعد از اون بعد از نیم ساعت همراهان مامانی رو صدا کردند و همه رفتند بالای سر مامانی. هنوز هیچکس آرتین رو ندیده بود که اون رو هم بعد از نیم ساعت آوردن. پسرم آرام بود و به صداهای مامان و بابا واکنش نشان میداد. وقتی خواستند لباس تنش کنند گریه آرتین بلند شد . لحظه اولین درآغوش کشیدن مادر و پسر رو با هیچ واژه ای نمیتونم تشریح کنم.

بعد از ظهر هم ساعت 4 ملاقات عمومی بود و زنعمو (سپیده ) هم تا ساعت 9 پیش مامانی موند و بعد از اون هم خاله افسانه اومد و تغییر گست دادند. الان مامانی و آرتین و خاله افسانه بیمارستان هستند و امشب رو اونجا سپری میکنن و انشاالله فردا ساعت 11 هم ترخیص

 

اولین در آغوش گرفتن آرتین

چشمان باز آرتین در اولین ساعات به دنیا آمدن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

عاطفه
8 مهر 92 0:02
آزاده جونـــــــــــــــــــــــــــــم وااااااااااااااای مبارکه عزیزم،خوش قدم باشه،واقعا بهت تبریک میگم،عزیزم ،آرتین تپل مپل ،خاله قربونت،کاشکی تهران بودید و همدیگرو میدیدیم،یه دنیا بوسه برای مامان و پسر
خاله جونی
8 مهر 92 0:41
چقدر پسرت نازه، هزار ماشالله، ایشالله قدمش مبارکه
سولماز
8 مهر 92 8:29
سلام قدم نو رسيده مبارك ان شاالله به سلامتي و شادي ساليان سال سايتون بالاي سرش باشه
اب نبات
8 مهر 92 10:15
ووووووووووی چشمای ناززززززززززززززززززشو نگاه
رها
8 مهر 92 13:32
الهی دورش بگردم,قربون اون چشم های باز خوشگلت برم من
رضا
8 مهر 92 13:41
خیلی نازه. فکر کنم الان که ساعت 13:40 دقیقه هستش خونه اید پیش آرتین
نیلوفر
8 مهر 92 14:05
ماشاله هزار ماشاله چقدر نازههههههههههههه عزیزممممممممم. آزاده جون خودت هم ماشاله داری. خیلی خوشگلی عزیزم. انشااله که هردوسلامت باشید.
مهدیه ( مادر دختری)
8 مهر 92 16:25
تبریک میگم عزیزم ایشالا خوب و خوش باشی گلم ماشاالله آرتین جوجو هم خیلی سفید و نازه هزاااااااااااااار ماشاالله! بوس
مری
8 مهر 92 20:43
ای جونمممممممم خاله به فدای اون لپای خوشملتتتتت ماشالا چه ترو تمیزه ایشالا قدمش براتون مبارک باشه آزاده جون چقدم شبیهته هااااااااااااااا ای جونم اولین هم بازی بهدادم تولدت مبارک خاله جون
پریسا
8 مهر 92 21:18
خداروشکرکه هردوتون سالمید،انشاا...درکنارهمسری خوش وتندرست زندگی سعادت باری داشته باشید،انشاا...زیرسایه ی پدرومادرش بزرگ شه وبه ثمربشینه،آمین
سحر
9 مهر 92 23:05
الهی خاله به قربونت عزیزم چقد ناااااااااازه ماشالا خدا حفظش کنه


ممنون خاله جون
نادیا
10 مهر 92 8:00
منم بیمارستان آریا دنیا اومدم


پس هم بیمارستانی هستیم
مامان بردیا شیطون
10 مهر 92 12:26
مبارکه................... شبیه عروسک میمونه ماشالا...
کاکل زری یا ناز پریییی
11 مهر 92 20:14
ای خدااااااااااااا 2تا گل خوشکللللللللللل مادرو پسررررررررررررررررر خدا هردوشونو حفظ کنه
نگاری
15 مهر 92 22:10
قربون اون چشماش برم من اخی خدا رو شکر که هر دو سالمین مامانی بیهوشی کامل گرفتی؟؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد