آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

آرتین صفری

تولد تولد تولدت مبارک

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک                      میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک   تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر ...
7 مهر 1393

یکسالگی آرتین

سهراب سپهری در جشن یکسالگی پسرش گفت: پسرم تو یک بهار یک تابستان یک پاییز و یک زمستان را دیده ایی از این پس همه چیز جهان تکراری ست جز مهربانی........... آرتین قشنگم.پسر شیرین تر از عسلم یکسالگیت مبارک انشالا سالیان سال با تنی سالم ودلی خوش زندگی کنی. ...
7 مهر 1393

11ماهگی آرتین

سلام عزیز دلم-11 ماهگیت مبارک گلم-چشم گذاشتم روی هم واسه خودت مرد شدی-ماه دیگه تولدت یکسالگیته-ایشالا یه تولد مختصر و مفید واست می گیریم-از این مدت بگم که شیطونیات بیشتر شده- دیگه دستاتو به وسایل می گیری و بلند میشی-هنوز از ایستادن و راه رفتن خبری نیست-فقط یکی دو ثانیه میایستی-2 شهریور تهران عروسی  دختر عمه فاطی بود-قبلش با بابایی رفتیم واست لباس خریدیم و تصمیم گرفتیم موهاتو یه صفایی بدیم-خلاصه با بابا بردیمت آرایشگاه-آخ آخ نمیدونی چکار کردی-انقد گریه کردی که ما رو از کار خودمون پشیمون کردی-ولی در عوض انقد خوشتیپ و خوشکل شدی که نگو-خیلی بهت میاد و قیافت از این رو به اون رو شده-توی مسافرتم بچه خوبی بودی و توی راه اذیت نکردی و خوابیدی-فقط...
15 شهريور 1393

۹و۱۰ماهگی آرتین

سلام به پسر گلم و دوستای نازنینم.من واقعن شرمندم.وقتی دیدم چقدر نظر گذاشتید و سراغمو گرفتید به خودم بالیدم که دوستای خوبی مثل شما دارم.متاسفانه توی این مدت دسترسی به نت نداشتم و نمیتونستم مطلب جدید بزارم.اول از همه به پسرم 9 و 10 ماهگیشو تبریک میگم.قربونش بشم که واسه خودش مردی شده و خدا رو شاکرم که روز به روز شاهد بزرگ شدنش هستم.از اینجا شروع کنم که آرتین ده روز بعد از اولین دندونش دومی هم دراورد ولی فعلن از بالایی ها خبری نیست.البته چند روزیه که یکم تب کرده و اسهال گرفته که بردیمش دکتر و دکترش گفت که این یه ویروسه ولی بعضیا عقیده دارن که مال دندوناشه.ایشالا که هر چی هست زودی خوب بشه.آرتین ما از وقتی رفته توی ده ماهگیش 4دست و پا رفتنم شروع ک...
13 مرداد 1393

مروارید آرتین

بالاخره آقا آرتین ما هم  در سن 8ماه و 16 روزگی مروارید دار شد،خدایا شکرت روز جمعه وقتی خونه مامان بزرگ بودیم موقع غذا دادن متوجه یه نقطه سفید روی لثه های آقا آرتین شدم،بللللللههههه،پسرم صاحب مروارید شده،دیشب با کمک زن عمو سکینه آش دندونی آرتینو پختیم ،جای همگی خالی پسرگلم رویش اولین مرواریدت مبارک         ...
26 خرداد 1393

۸ماهگی آرتین

سلام پسرقشنگم،دوباره با تاخیر اومدم،۸ماهگیت مبارک قندعسلم،ماشالا به جونت که خیلی شیطون شدی،اول اینکه خیلی تنبلی و تازه چند روزه سینه خیز دنده عقب میری،تازه اگر میلتون باشه،اگر نه که گریه میکنی و التماس که منو برگردونید،حالت۴دست و پا میگیری ولی هنوز موفق نشدی،عاشق مو کشیدنی و هیچکسی رو بی نصیب نزاشتی،حتی بابایی که موهاش کمه بنده خدا،مامان وقتی روسری یا چادر میزنه شما گریه میکنی و میگی بغلم کن منم با خودت ببر، عاشق بوس کردناتم،از سفره پهن کردن نگو که عاشقشی،کافیه سفره رو پهن کنیم دیگه تمام چیزایی که رو سفره اس نیست و نابود میشه،چند روزیه کشاله های رونت دونه ریختی بردمت دکتر پماد داده خدا کنه خوب بشی،خلاصه عاشق خودتو شیرین کاریاتم عزیزم،خدا حفظ...
18 خرداد 1393

کنترل

وقتی دکمه کنترل لب تاپ بابایی رو کندی گفتم الانه که بابایی دیگه واقعا عصبانی بشه و گوشتو بکشه . ولی بابایی گفت ایراد نداره هنوز یه دکمه کنترل دیگه ای داره. پسرم جرات ندارم چیزی بدم دستت چون یا اونو میخوری ، یا محکم میکوبیش تو صورت خودت و چند دقیقه گریه  میکنی و یا پرتش میکنی و میشکونیش. ...
3 خرداد 1393

دور از چشم آرتین

دیگه وقتی یکیمون قصد بیرون رفتن داریم باید دور از چشم آرتین لباس بپوشیم. به محض دیدن لباس بیرون،  شروع به گریه میکنه تا ببریمش بیرون. امروز خواستم برم باشگاه ، بغض گلوم رو گرفت اونجوری که آرتین بی قراری میکرد تا اینکه باباش آووردش تو حیاط و یه کم حواسشو پرت کرد تا من رفتم. آ
1 خرداد 1393

همین روزها

سال گذشته همین روزها بود که برای تعیین جنسیتت رفتیم سونوگرافی دکتر رضا زاده. اولش دکتر گفت نی نی تون پاهاشو بسته برید یه بستنی بخورید تا شاید یه تکونی بخوره. با بابایی رفتیم بستنی خوردیم و یه چرخ 20 دقیقه ای تو کیانپارس زدیم. سر ظهر بود خیابونها هم خلوت. بعد از بیست دقیقه دوباره رفتیم پیش دکتر. آقای دکتر گفت این پاشه ، این هم اون یکی پاشه این هم "ش "و "پ"و"ل" شه. یه پسر تو راه دارید. بابایی خیلی خودشو گرفته بود و چیزی نمیگفت . ولی من با بغض به اولین کسی که زنگ زدم مامانم بود.
29 ارديبهشت 1393

شیرین کاریهای دیگر

چشم بر هم زدنی نه که ثانیه ای  بلکه عمری میگذرد. روزگار بچه داری شیرین است ، شیرین.  اما آنقدر تو را مسحور میکند که نه زمان را میشناسی و نه مکان. پشت سرم را که میبینم از اینکه دیر به دیر آپ میکنم از خودم ناراحت میشوم  اما وقتی به عکسهایش خیره میشوم آرام میشوم و خودم را هزاران بار بدهکار خدا. آرتین هنوز نتوانسته 4 دست و پا راه بره اما به جاش شیرین کاریهای دیگری درمی آورد مثلا اینروزها دست میزند و دیگر در آغوش دیگران غریبی میکند.  به محض ورود بابایی آنقدر تقلا میکند که بابایش در آغوشش بگیرد و وقتی بابایی قبل از دست زدن به آرتین میخواهد دستهایش را بشوید آرتین آنقدر گریه میکند که حسادت من را هم برمی انگیزد. عجیب است علا...
27 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد