هفته14
سلام انبه خوشمزه مامان-الهی مامان قربونت بره عزیزم
خیلی نگرانت بودم کوشولوم ولی خدا رو شکر دیروز دیگه خیالم راحت شد
بذار از اول بگم
نوروز با همه خوبی ها و بدی هاش گذشت
خیلی سرم شلوغ بود-یا مهمان داشتم یا مهمان بودم
توی این مدت همش راه می رفتم-دیگه اعصاب خاله هاتو خورد کرده بودم-هی دعوام میکردن که آزاده بگیر
بشین تو باید استراحت کنی منم همش می گفتم باشه الان میام ولی دوباره یواشکی می رفتم دنبال
کارام
سیزده بدر خیلی خوش گذشت-صبح تا عصرش با فامیلای مامان رفته بودیم بیرون-غروبشم با فامیلای
بابایی رفتیم
ولی فرداش یه اتفاق بد واسم افتاد
از صبح حالم بد بود-یهویی یه دل درد عجیبی سمت راست شکمم افتاد که اصلن قابل تحمل نبود
خلاصه تا عصر صبر کردم-عصر بابایی با زن عمو سپیده بردنم بیمارستان تا 12 شب
ولی اونا هم نفهمیدن که دل درد من واسه چیه-سونوگرافیا هم تعطیل بودن
روز خیلی بدی رو گذروندم-همش نگران شما بودم میوه مامانی-گفتم نکنه واسه انبه مامان
اتفاقی افتاده
توی این 2 روز ای بد نبودم -تا دیروز که رفتم دکتر خودم و سونوم کرد و گفت که پاره تنت سالمه
و مانیتورم برگردوند و شما رو نشونم داد-دردت به جونم چقدر کوچولو بودی
خیالم راحت شد-حالا یه سری آزمایش واسم نوشته که باید انجام بدم
خدا رو شکر که سونو nt و آزمایش خونمم هیچ مشکلی نداشت و نگرانیم برطرف شد
از همه دوستای خوبمم ممنونم که این مدت منو تنها نذاشتن و برام نظر میذاشتن و نگرانم بودن
بخدا سرم شلوغ بود-فقط میومدم نظراتو تایید می کردم و می رفتم
همتونو دوست دارم
ایشالا همگی نی نی های سالم به دنیا بیاریم
خوب مامان جون-قشنگم مواظب خودت باش-اگه من حواسم نیست شما حواست به خودت باشه
من و بابا حسین بی صبرانه منتظر اومدنتیم
دوستت داریم