روزای پر مشغله
این چند روز که خونه خاله افسانه هستم حسابی سرم شلوغه. کلی شیر میخورم . کلی هم میخوابم و جیش میکنم و .... با یکتا و مهتا بازی میکنم. یه کمی هم هنوز نافم عفونت داره که مامانی یه چیزایی به اون هر روز میزنه تا خوب بشم. فردا هم قراره با بابا و مامان بریم دکتر تا منو چک کنه.
امروز هم برای اولین بار رفتم خونه عمو محمد و امین و آرزو رو تو خونشون دیدم بعدش خواستیم بریم خونه عمو عیسی که اونا رفته بودن خونه عمه لیلا و ما هم رفتیم اونجا.
وقتی میریم جایی من نمیدونم چرا اینقدر منو اذیت میکنن. همش منو قلقلک میدن تا بیدار شم و منو با چشم ببینن !
نمیدونم مگه نمیشه منو خوابیده ببینن ؟!! آخه من گناه دارم اینقدر منو اذیت نکنین.
از جمعه هم میایم خونه خودمون دیگه و وبلاگ رو مامان آزاده میچرخونه تا از این حالت دربیاد.
عکسهای در ادامه مطلب
<این آقا امین هست . پسر عموم
این مامان بزرگمه . مامان بابام
اینا هم هدیه های آمین و آرزو هستن
اینم منم دارم به این فکر میکنم که تا کی باید فقط شیر بخورم. بعضی وقتها از آشپزخونه یه بوهایی میاد که منو به هوس میندازه .
بابام عاشق اینه که من براش دست تکون بدم.